من!

من!

من!
من!

من!

من!

مامانم

اولین هوای پائیزی و دارم تجربه میکنم تو این شهر...

پارسال این موقع ها تو یه شهر دیگه پائیز و سر کردم و گاهی فکر میکنم کاش هرگز برنمیگشتم...

حال کالبد شکافی ندارم...مهم نیست...

پائیز و همیشه دوست داشتم...مدام به ساعتم نگاه میکنم تا ببینم کی مامانم میرسه...

مامانم داره میاد پیشم..دوست دارم بغلش کنم و زار زار گریه کنم...بگم مامان من و با خودت ببر از اینجا...بگم مامان حالم خوب نیست، اصلا خوب نیست، بگم مامان دیشب  تا صبح زار زدم...

اما... مامان و بغلش خوام کرد، خواهم خندید، در جواب همه حالت چه طوره ها؟ اوضاع روبه راهه ها؟ خواهم گفت عالی! خیلی عالی! راستی مامان فشارخونت بهتره؟ بابا چی؟ پاش خوبه؟ و شاید اونم مثل من خواهد گفت، عالی! خیلی خوب! تو نگران حال ما نباش... 

مامانم بوی پائیز میده....بوی خرمالو....

نظرات 1 + ارسال نظر
باران پاییزی پنج‌شنبه 4 آبان 1396 ساعت 09:09 http://baranpaiezi.blogsky.com/

مامان ها همیشه مظهر آرامشن.خدا برات حفظش کنه

آمین...برای همه مون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد