من!

من!

من!
من!

من!

من!

این داستان : همکار در افشان

از محیط کار جدید و زیبای هاش هر چه قدر بگم کم گفتم، گل فشانی های واحد خودمون کافی نیست یک فروند منشی از واحد پائین هم به میزان قابل توجهی در و گوهر ساطع میکند سمت اینجانب! یک نمونه از در و گوهر فشانی ها رو بدون هیچگونه اغراق و سانسوری تقدیم حضورتان میکنم.

سرم به شدت مشغول کار هست و در دریای مواج حساب کتاب در حال غرق شدنم که بدون در زدن و بدون اوهو پوهویی، تاخ! وارد اتاق می شه و با لحنی که گویا رفیق گرمابه و گلستان همیم میگه:

سلام دوست من! چه طوری؟؟؟؟

من: سلام! دختر ترسیدم! ممنون، تو خوبی؟

وی:قوبونت. رنگ موهات و که باز عوض کردی؟؟؟

من: نه همونه شستم رنگش روشن تر شده.

وی: من هم بابد موهامو رنگ کنم پر از سفیدی شده، میبینی؟ اینه ها(دست میکنه لابه لای گیساش و به زور تارهای سفیدش و به رخ من میکشه) 

من: هییییم....

سرم و میندازم پائین و مشغول کارم میشم...

وی:دوست من به نظرت من ازدواج کنم؟

من بدون بلند کردن سرم: چی شده مگه؟؟

وی:ببین نگاه میکنم به مجردهای اینجا مثلا خانوم اون ۱ چهل سالشه مجرده میبینی چقدر عصبی هست؟؟

یا خانوم اون ۲ چهل و دو سالشه مجرده میبینی چه بد اخلاقه؟

اما خانوم این ۱ سی و شش سالشه متاهله میبینی چقدر بهتره؟

منم الان سی و چهار سالمه نمیخوام چهل سالم که شد مثل خانوم اون ۱ و اون۲ بشم. تصمیم گرفتم ازدواج کنم!

من استیصالی: اول اینکه مگه ازدواج فقط به خواست توئه(ما به این میگیم کف گرگی). دوما میدونی خانوم اون ۱ و اون۲ چه فشار کاری روشونه؟؟ به نظر من خیلی هم اخلاقشون خوبه والا با این همه فشار کاری!

وی:آره دیگه.....راستی! تو راضی هستی از زندگیت؟!

من روحی در حال کشیدن گیس های خویش و من جسمی با لبخندی بسیار خسته کننده: آره عزیزم.( در دل میگم دروغ گوی رذل) و به فکر فرو میرم...

وی: راستی دوست من می گ.....

من روحی و جسمی خشن و کلافه با جفت پا میرم وسط حرفش: الان از دوربین میبینن وایستادی اینجا برامون دردسر میشه، برو پشت میزت!

وی در حالی که روحا، جسما، فیسا و غیرتا(غیره +اتن) نشان میده که ناراحت گشته موقتا یقه پاره اینجانب و ول میکنه و میره!

تاکید میکنم! موقتا!!!!

پی نوشت: محیط کاری قبلیم و بیشتر دوست داشتم.

نظرات 2 + ارسال نظر
یک ذهن پریشان پنج‌شنبه 4 آبان 1396 ساعت 13:34

منم محیط کار قبلیت رو بیشتر دوست داشتم

و حتی همکاران قبلیم و

باران پاییزی پنج‌شنبه 4 آبان 1396 ساعت 09:14 http://baranpaiezi.blogsky.com/

اخی خب دوست داره عروسی کنه. خب نمیخاد تو چهل و چند سالگی نافرم تو اخلاق بشه دیگه. انگاری تو 34 سالگیش مادر ترزاست

هاهاهاهااا مادر ترزا و خوب اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد