من!

من!

من!
من!

من!

من!

هذیان شبانه

چشه این شهر رفیق؟
چشه این مملکت؟
دلم گرفته بد جور هم گرفته، 
دوست دارم چنگ بندازم به سینه شب...دوست دارم شیون کنم رفیق...
اما بدجور خفه شدم بد جور...
انگار یکی توی وجودم زندونیه...مشت میکوبه به استخونام...فریاد میکشه و من...
خفه اش میکنم توی وجودم، مبادا صداش برسه به گوش کس و ناکس...
میدونی چی میگم؟
تو میفهمی من چمه؟؟
نظرات 1 + ارسال نظر
یک ذهن پریشان چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت 17:21

Yaz dostum ....

yaz dostum...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد