من!

من!

من!
من!

من!

من!

چیزهای کوچیک

سوار توبوس میشم. خیلی شلوغه و مجبور میشم همون جلو سر پا واستم.

مسیر ویژه اتوبوس خیلی باریکه و همیشه راننده ها مشکل دارن برای تردد.

یه پراید وانت بغل خیابون پارک کرده و رفته. راننده اتوبوس چند تا بوق پشت سر هم میزنه ولی خبری از صاحب ماشین نمیشه. راننده اتوبوس به زحمت اتوبوس و میکشونه سمت جدول تا بتونه رد بشه. مماس داره رد میکنه و مکرر هم بوق میزنه.میرسه به جلوی ماشین. دستی و میکشه، در و باز میکنه و از روی صندلیش بلند میشه. توی ذهنم تصویری نقش میبنده ، راننده میره سمت  پراید، با لگد میزنه به شیشه و آینه پراید،چند تا فحش هم میده و برمیگرده میشینه پشت فرمون، اتوبوس و میماله به پراید و رد میشه...

اما چیزی که میبینم راننده دستی و میکشه، میره سمت پراید، با دستش آروم آینه بغل پراید و می خوابونه و برمیگرده سرجاش، آروم و با احتیاط اتوبوس و رد میکنه بدون هیچ گونه تصادفی...

لبخند میزنم و صدای موسیقی و بیشترش میکنم....